در یک روز آفتابی و خوشآب و هوا، ماهیهای فروریخته در حوض قالی به خندهها میپرداختند. هر کدام از آنها با مرداجوشی و تعریف خودشان، تلاش میکردند تا بهترین ماهی این حوض قالی باشند.
یک ماهی به سرعت به دیگری گفت: 'از تمام ماهیهای حوض قالی اینجا، من صاحب رنگ بیشتری هستم!' ماهی دیگری شیطنت کرده و توضیح داد: 'احتمالاً، اما آیا کمال نوری که من با خود به این حوض قالی میآورم را دیدهای؟'
در همین حال، ماهی سوم به بقیه با خودیهای بالغ بر حد نصاب میگفت: 'بچهها، شما دارید بحثهای جنگ ستارگانی را از دست میدهید. تا حالا یک بار هم روی ارزش اهمیت آرامشی که من به این حوض قالی میآورم فکر کردید؟'
در همین حال، ماهی چهارم که به خودش افتخار میکرد، گفت: 'دوستان عزیز، من بدون شک همه شما را به جز خودم با تجربه عالی و شجاعت بینظیر خود قابل بازدید کردم! همچنین، با خواندن همه کتابهایی که در بین قطعات قالی من قرار دارند، بهترین دانشآموز این حوض قالی بوده و هستم!'
همه این حرفها و پرخاشگریها به شدت خندهها و ذوقزده ها در حوض قالی منجر شد. پیش از اینکه هر کدام ادعای خود را به بزرگی و تمامیت بیاورند، تشابه دیدم که در هیاهوی آنها به نگرانیهای زندگی عمومی تبدیل شود.
به نظر میرسد که حوض قالی ماهیها بیش از حوضی برای رقابت و خودارضاییهاشان، یک محیط طنز پر زرق و برق است. منصفانه باید اعتراف کنیم که این ماهیها با قید بحثهای مربوط به رنگ، درخشش، آرامش و دانش، حواس آنها به تفنگ زندگی را کاملاً از دست دادهاند.
بیاعتنایی و تماشای ماهیهای قالی، همگان به خوشحالی خود ادامه میدهند. هیچی از جنگ کردن و برتری جستن در بین آنها به دردی نمیخورد. اندازه و رنگ نیست که زندگی را زیبا میکند، بلکه آن خشنودی و آرامشی است که در قلب هر ماهی خالی از مصلحت وجود دارد. این مسئله باید تازه به یاد آوری شود.