نگارش یازدهم-

درس چهارم نگارش یازدهم

zeynab br

نگارش یازدهم. درس چهارم نگارش یازدهم

انشا درباره گفت و گوی بین ابر و خورشید

جواب ها

ایدا مقدم

نگارش یازدهم

نزدیک طلوع آفتاب بود و وقت بیدار شدن زمین از خواب، آسمان تکانی به خودش داد و ابر ها شروع به حرکت کردند، خورشید آرام آرام شروع به تابیدن کردن و خود را به وسط آسمان رساند. زمین خمیازه ای کشید، چشمانش را باز کرد و با دیدن درخشش خورشید لبخندی زد و بعد نگاهی به لباس رنگارنگ از جنگل و دریا های خود انداخت که همگی زیر نور خورشید می درخشیدند. آسمان گفت: امروز زیبا تر از همیشه شده ای. زمین باز هم لبخندی تحویل آسمان داد و گفت: تویی که باعث زیبایی من هستی، رنگ آبی تو درون دریا ها و اقیانوس های من منعکس می شود و همه ی آن ها زیبایی تو را نشان می دهند و نسیمی که تو وادار به وزیدن می کنی در میان درخت ها و بوته زار های من می پیچید و حیات را به ارمغان می آورد، خورشید و ماهی که تو داری زندگی را به تمام موجودات من می بخشد. این بار لبخندی بزرگ چهره ی آسمان را پوشاند و او گفت: ای زمین! من و تو باعث وجود یک دیگر، حیات و زندگی هم و زیبایی هم هستیم، هیچ یک بدون دیگری نمی توانیم زندگی کنیم، ما تکمیل کننده ی هم هستیم، من زیبایی ام را مدیون تو هستم و تو زیبایی و حیات ات را میدون من، خوشحالم که هر روز چهره ی سبز و آبی تو را از این بالا نظاره می کنم و جانی دوباره می گیرم. زمین سری به علامت تایید تکان داد و گفت: بله آسمان آبی زیبا، تو درست می گویی و بعد به ابر های سپیدی خیره شد که در دامان آبی آسمان مانند تکه های پنبه، نرم و سبک به نظر می رسیدند و آرام آرام حرکت می کردند. آسمان نیز در سکوت به دریا های آبی آرام، به حرکت آهسته ی شاخه ی درختان، جنب و جوش موجودات زمین و تمام زیبایی هایی که از آن بالا در روی زمین پیدا بود خیره شد و در خیال غرق شد.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت