**انشاء: سفر من از خانه تا مدرسه**
هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، احساس شوق و هیجان برای رفتن به مدرسه دارم. وقتی از خانه خارج میشوم، آفتاب در حال طلوع است و هوا تازه و خنک است. اولین چیزی که در مسیر میبینم، درختان بلند و سرسبز هستند که با نسیم ملایم در حال رقصیدن هستند. برگهای سبز و شاداب آنها، نور خورشید را منعکس میکند و حس زندگی را به من منتقل میکند.
در ادامه مسیر، به محلهام میرسم. بچههای همسایه در حال بازی کردن در حیاطها و کوچهها هستند. صدای خنده و شادی آنها، روحیهام را بهتر میکند و باعث میشود احساس کنم که زندگی در اطرافم جریان دارد. همچنین، گاهی اوقات میبینم که مادران با بچههای کوچکشان در حال قدم زدن هستند و به کارهای روزمرهشان مشغولاند.
پس از گذر از محله، به خیابان اصلی میرسم. در این خیابان، خودروها به سرعت در حال حرکتاند و صدای بوقها و موتور سیکلتها به گوش میرسد. فروشگاهها و مغازهها کنار خیابان قرار دارند و برخی از آنها پر از مشتریانی هستند که در حال خریدند. بوی نان تازه از نانوایی به مشام میرسد و گاهی اوقات وسوسه میشوم که از آن نان بخرم.
در ادامه، به پارکی میرسم که در آن مردم در حال پیادهروی و ورزش هستند. صدای پرندگان و وزش باد، فضایی دلپذیر و آرامشبخش را به وجود میآورد. اینجا جایی است که میتوانم دقایقی توقف کنم و از طبیعت لذت ببرم.
سرانجام، به مدرسه میرسم. ساختمان بزرگ و زیبای مدرسه با دیوارهای رنگی و حیاطی پر از دانشآموزان شاد و خوشحال در حال رفت و آمد است. اینجا جایی است که علم و دوستیها شکل میگیرد و من همیشه منتظر یادگیری چیزهای جدید هستم.
در نهایت، این سفر کوتاه از خانه تا مدرسه نه تنها یک مسیر فیزیکی است، بلکه یک سفر روحی و احساسی است که به من یادآوری میکند زندگی چقدر زیبا و پر از تجربیات کوچک و بزرگ است
یه تاج مون نشه