جواب معرکه
۱.موسم ، مرزبان نامه، افلاطون، راضی به زحمت، تیشهی هیزم شکن
۲.بیت اول: تا شب صدای تبر قطع نشد و صبح در آن باغ، هیزم بسیاری جمع شده بود
بیت دوم:افسوس که به هیزم تبدیل شدم وجهان آتش افروز، بتن مرا این چنین از آتش بدبختی بیچارگی سوزاند
۳.یک روز صبح در حیاط مدرسه بازی میکردم که یکی از بچه های مدرسه به زمین خورد و گریه کرد. من و چند تا از دوستانم به طرف او رفتیم و کمکش کردیم تا بلند شود. من به دفتر مدرسه رفتم و از ناظم مدرسه، یه چسب زخم گرفتم و بر دست دختری که بر زمین افتاد، گذاشتم. او از من و دوستانم تشکر کرد