جواب معرکه
داستانی در مورد این ضربالمثل میگویم:
در روزگاران قدیم، دو روستا در دامنه کوههای بلند قرار داشتند. یکی از روستاها در شرق کوه و دیگری در غرب آن بود. اهالی این روستاها همدیگر را نمیدیدند و هیچ تماسی با هم نداشتند، زیرا کوههای بلند و صعبالعبور میانشان فاصله میانداخت.
یک روز، یک جوان از روستای شرقی تصمیم گرفت به روستای غربی سفر کند تا ببیند که آیا داستانهایی که درباره اهالی آنجا شنیده بود حقیقت دارند یا نه. او از میان کوهها گذشت، از درهها عبور کرد و بعد از سفری طولانی و پرماجرا به روستای غربی رسید.
اهالی روستای غربی با دیدن این جوان، متعجب شدند و او را با خوشامدگویی گرم پذیرفتند. در آنجا بود که جوان متوجه شد، آدمها حتی با وجود فاصلههای جغرافیایی و تفاوتهای فرهنگی، همواره میتوانند به هم برسند و ارتباط برقرار کنند.
این داستان به خوبی نشان میدهد که حتی اگر کوهها نتوانند به هم برسند، انسانها با تلاش و اراده میتوانند فاصلهها را از بین ببرند و به هم دست یابند. ارتباطات انسانی فراتر از موانع فیزیکی و جغرافیایی هستند.