در یک روز پاییزی، اواسط آبان؛ هوا رو به سرما می رفت و من در خود مچاله شده با قدم های سریع از مدرسه به سمت خانه می رفتم که متوجه درختی سال خورده و تنومد شدم که باد دسته دسته برگ های آن را به زمین می ریخت.
همیشه از همین مسیر به خانه می رفتم ولی هیچ وقت متوجه آن نشده بودم؛ نمی دانم چرا از این که می دیدم درختی با این عظمت و زیبایی برگ هایش در حال ریختن است متاثر شدم.
با خود فکر می کردم چرا درختی که روزی سبز و شاداب بوده است حالا این چنین تکیده و بی حال است و برگ هایش در حال ریزش، چرا همیشه سبز و سر زنده باقی نمی ماند.
ناگهان صدایی شنیدم انگار برگی بود که از روی زمین با من صحبت می کرد هم متعجب بودم هم ترسیده؛ مگر برگ هم صحبت می کند. ناگهان برگ گفت:
بله فرزندم ما برگ ها هم جان داریم نه تنها ما برگ ها بلکه تمام مخلوقات خداوند جان دارند؛ در این دنیا زندگی می کنند و روزی می میرند؛ اکنون که من دارم با تو صحبت می کنم پیمانه عمرم سر آماده است و دارم به نزد پروردگارم می روم.
روزی که از شاخه ی این درخت بیرون آمدم و رشد کردم برگی بودم خوشحال و سپاس گذار خداوند و الان هم که دارم از این درخت و دیگر دوستانم جدا می شوم باز هم شکرگزار خداوند هستم، اما گله ای از شما انسان ها دارم.
ما برگ ها هم جان داریم به این دنیا قشنگی های زیادی می دهیم؛ در روزهای گرم تابستانی سایبان شما انسان ها هستیم در بهار با شکوفه های زیبایی که می دهیم نوید بخش شادی و سرسبزی به زمینی هستیم که شما انسان ها در آن زندگی می کنید.
ولی شما با ما چه می کنید؛ به راحتی ما برگ ها را از شاخه درخت جدا می کنید؛ تعداد زیادی از دوستانم در جنگل ها به دست شما انسان ها به آتش کشیده شده اند و از بین رفته اند.
در حالی که ما برگ ها هم مخلوقات خداوند هستیم؛ خداوند به ما گیاهان هم اجازه ی حیات داده است؛ ولی عده ای از انسان ها این حق طبیعی را از ما می گیرند.
من اگر الان به زمین افتاده ام به حکمت خدا است؛ گله و شکایتی ندارم و شکرگزار خداوند هستم؛ ولی برای برگ هایی ناراحت هستم که ادامه حیات به دست انسان ها از آن ها گرفته شده است.
امیدوارم تو فرزندم که این چنین ناراحت و مغموم شدی برای خشکی درختی که روزی من برگی بودم روی شاخه های آن قدر طبیعت، درختان و تمامی گیاهان را بدانی و به آن ها آسیب نرسانی.
با صدای رعد و برق ناگهان به خودم آمدم هم ترسیده بودم هم متعجب بودم، آن برگ را از روی زمین برداشتم و با سرعت شروع کردم دویدن به سمت خانه.