داستان پسر دونده
امیر، پسری 12 ساله با پاهایی تند و بادپا بود. او عاشق دویدن بود و در تمام مسابقات دومیدانی مدرسه، مقام اول را کسب می کرد.
امروز، روز مهمی بود. مسابقه نهایی دوومیدانی در سطح استان برگزار می شد و امیر برای کسب مقام قهرمانی، تمرینات سختی را پشت سر گذاشته بود.
صدای شلیک در هوا پیچید و دوندگان با سرعتی باورنکردنی شروع به دویدن کردند. امیر در همان ابتدای مسابقه، پیشتاز شد و با گام های بلند و پرقدرت، از سایر رقیبان خود پیشی گرفت.
اما ناگهان، پایش به سنگ کوچکی گیر کرد و به زمین افتاد. زانوهایش زخمی شد و درد شدیدی در تمام بدنش پیچید. امیر برای لحظهای ناامید شد و به فکر انصراف از مسابقه افتاد.
اما در آن لحظه، به یاد تمام تلاش ها و تمرینات سخت خود افتاد. به یاد تشویق های پدر و مادر و دوستانش افتاد.
تصمیم قاطعی گرفت. بلند شد و با وجود درد و زخم، دوباره شروع به دویدن کرد.
در آن لحظه، دیگر به مقام قهرمانی فکر نمی کرد. فقط می خواست مسابقه را به پایان برساند و به همه نشان دهد که تسلیم نمی شود.
امیر با تمام توان دوید، اما به دلیل زمین خوردن، مسیر اشتباهی را پیش گرفته بود.
تماشاگران فریاد می زدند و سعی داشتند او را راهنمایی کنند. اما امیر آنقدر غرق در دویدن بود که صدای آنها را نمی شنید.
بالاخره، امیر به خط پایان رسید. اما زمانی که متوجه شد مسیر اشتباهی را دویده است، اشک در چشمانش حلقه زد.
مربی امیر به سمت او آمد و او را در آغوش گرفت. امیر با بغض گفت: 'من اشتباه کردم. من ...'
مربی با لحنی مهربان گفت: 'تو اشتباه نکردی. تو تمام تلاشت را کردی. مهم این است که تا آخر دویدی و تسلیم نشدی.'
امیر با وجود اینکه مقام قهرمانی را کسب نکرده بود، درس مهمی را در آن روز آموخت. او فهمید که در زندگی، همیشه پیروزی و مقام اول مهم نیست.
مهم این است که با تمام توان تلاش کنیم
ممنون میشم تاج بدی