جواب معرکه
موضوع انشا: پاییز در جنگل
پاییز، فصلی است که طبیعت را به رنگهای تازه و متنوعی در میآورد. یک روز جمعه در اواسط آبان بود که تصمیم گرفتم به جنگل بروم. از همان لحظهای که پا به دل طبیعت گذاشتم، حس آرامش تمام وجودم را فرا گرفت. جنگل، در سکوت پاییزی، بوی برگهای نمزده و خاک خیس را به مشام میرساند. آفتاب ملایمی از لابهلای شاخهها میتابید و سایهروشن زیبایی ایجاد کرده بود.
صدای خشخش برگها زیر پاهایم آرامش خاصی داشت. هر گام که برمیداشتم، گویی بخشی از خستگیهایم را پشت سر میگذاشتم. در این جنگل پاییزی، رنگها زندهتر و درخشانتر از همیشه به نظر میرسیدند. برگهای زرد و نارنجی درختان، همچون فرشی زیبا و رنگارنگ بر زمین گسترده شده بودند.
هنگام ظهر که آفتاب گرمای ملایمی را پخش میکرد، روی تکهای سنگ نشستم و به آسمان آبی و صاف خیره شدم. پرندگان، با صدای خاص خود، گویی ترانهای برای پاییز میخواندند و جویبار کوچکی که از نزدیکیام میگذشت، موسیقی دلنشینی به این لحظات اضافه میکرد.
زمان گذشت و خورشید کمکم به سمت غروب میرفت. سایهها بلندتر شده بودند و جنگل آرامآرام رو به تاریکی میرفت. لحظهای ایستادم و به برگهای خشکیده نگاه کردم. برگهایی که با وجود خشک شدن، هنوز زیبایی و طراوتی داشتند. گویی طبیعت میخواست با این نمایش رنگها، درسی از تغییر و گذر زمان به ما بدهد.
به خانه که برگشتم، احساس میکردم روح تازهای در وجودم دمیده شده است. طبیعت، بار دیگر به من یادآوری کرد که هر لحظه ارزشمند است و هر فصلی در دل خود زیبایی و شکوهی دارد.