من اینو نوشتم امید وارم براتون مفهوم داشته باشه
♡پاییز
هیچ چیزی مثل رفتن به دل طبیعت در یک روز بارانی در فصل پاییز در وجود آدم انرژی ایجاد نمیکند؛ آن هم اگر با تمام اعضای خانواده و اقوام برویم.
وقتی به مقصد رسیدیم، هوا ابری بود ؛ ابرها به رنگ سیاه دیده میشدند تا زیرانداز را پهن کردیم، باران شروع به باریدن کرد و من از خوشحالی باریدن باران بپربپر میکردم انگار کودک درونم به کودکترین حالت ممکن رسیده بود!؛ حس و حال خیلی خوبی بود؛ مانند پرندهای بودم که درحال پرواز است این شور و هیجان را چهره تکتک اطرافیانم احساس کردم.
رنگ نارنجی و زرد درختان چهرهای بسیار زیبا، به منظره طبیعت داده بود؛ دراین هوای سرد، آشی داغ میچسبید که توسط خاله جان پخته شده بود. گرمی آش سردی هوا تضاد بسیار خوبی را در درونم ایجاد کرده بود.
باران همچنان میبارید؛ تصمیم گرفتیم وسطی بازی کنیم؛ همه را چه پیر و چه جوان راجمع کردیم و شروع به بازی کردیم؛ بسیار خوش گذشت بعد از بازی وسطی کمی استراحت کردیم. باران بند آمده بود اما جو هوا هنوز بارانی بود؛چیزی نگذشته بود که باران دوباره شروع به باریدن کرد، همه با خنده یکص