نگارش نهم -

درس 1 نگارش نهم

Mary kh

نگارش نهم. درس 1 نگارش نهم

سلام انشا در مورد سایه مقدمه پرسشی خوب باشه تاج میدم مرس

جواب ها

..Artemis ..

نگارش نهم

سایه، این پدیده‌ی جالب و اسرارآمیز، همواره در زندگی ما حضور دارد. آیا تا به حال به این فکر کرده‌اید که سایه‌ها چه داستان‌هایی را در خود نهفته دارند؟ آیا می‌دانید که سایه‌ها نه تنها نشانه‌ای از وجود نور و جسم هستند، بلکه می‌توانند نمادهایی از احساسات و تفکرات ما نیز باشند؟ بدنه: سایه به عنوان یک پدیده طبیعی، زمانی شکل می‌گیرد که نوری از یک منبع خاص به یک جسم برخورد کرده و مانع از رسیدن نور به سطحی دیگر می‌شود. این پدیده در زندگی روزمره ما بسیار رایج است و در هر لحظه می‌توانیم سایه‌های مختلفی را مشاهده کنیم. سایه‌ها می‌توانند به شکل‌های مختلفی ظاهر شوند؛ از سایه‌های بلند و باریک در هنگام غروب خورشید گرفته تا سایه‌های کوتاه و پهن در میانه روز. اما سایه‌ها تنها یک پدیده فیزیکی نیستند. آن‌ها می‌توانند نمادهایی از احساسات و تجربیات انسانی نیز باشند. به عنوان مثال، سایه می‌تواند نماد ترس، ناامیدی یا حتی رازهای پنهان باشد. در ادبیات و هنر، سایه‌ها به عنوان نمادهایی از جنبه‌های تاریک وجود انسان مورد استفاده قرار می‌گیرند. بسیاری از شاعران و نویسندگان از سایه به عنوان نمادی از غم و اندوه یا از دست دادن استفاده کرده‌اند. علاوه بر این، سایه‌ها می‌توانند به ما یادآوری کنند که هر چیزی در زندگی ما دو جنبه دارد؛ روشنایی و تاریکی. ما باید یاد بگیریم که با سایه‌های خود کنار بیاییم و آن‌ها را بپذیریم. سایه‌ها می‌توانند به ما کمک کنند تا به عمق وجود خود پی ببریم و با جنبه‌های مختلف شخصیت خود آشنا شویم. نتیجه‌گیری: در نهایت، سایه‌ها نه تنها بخشی از دنیای فیزیکی ما هستند، بلکه می‌توانند به ما در درک بهتر خود و دنیای اطرافمان کمک کنند. آن‌ها یادآور این هستند که زندگی همیشه روشن و بدون سایه نیست و ما باید با هر دو جنبه آن کنار بیاییم. پس بیایید به سایه‌ها به عنوان یک معلم نگاه کنیم و از آن‌ها درس‌های ارزشمندی بیاموزیم. امیدوارم بدردت بخوره✨️🎀

بنام خداوند بخشنده مهربان موضوع انشا: سایه ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄꯭ٜٜ فصل زمستان بود و با شیر کاکائویی داغ در دستانم که مانند یخ که آب شود دستانم را گرم میکرد و  گرما را به تک تک سلول های تنم تزریق میکرد. درخیابان که راه می رفتم کمی نور خورشید بود وقتی نگاهم به جاده بود سایه ابرها را دیدم که جلوی نور خورشید را می گرفتند و خیابان را تاریک میکردند نگاهم را به بالا دادم و ابر های تاریک با جرقه های قرمز رعد و برق را دیدم. از آنجا که میدانستم هر لحظه ممکن است باران ببارد برای اینکه خیس نشوم زیر درختی در پارک روی صندلی نارنجی رنگی به تماشای آسمان نشستم تا شروع باریدن باران را ببینم! آسمان با ابر های تاریک و پرهیاهو را نگاه میکردم که‌ناگهان رعد و برق محکمی به صدا درآمد و قطره های باران یکی یکی شروع به افتادن بر کف خیابان ها و جاده ها با گودال های کوچک کرد؛قطره های باران مثل الماسی درخشان با بارانی آبی رنگم برخورد میکرد و چکه چکه از برگ درخت بالای سرم‌روی موهایم‌مانند شبنم در سپیده دم مینشست. شدت باران زیاد شد و گودال های کوچک همه پر از آب شدند و انعکاس تصویر خودم را در آن گودال های کوچک پر از آب میدیدم و مردمی را که هر کدام با سرعت به طرف سایه بانی برای پناه گرفتن،از قطره های باران که محکم با زمین برخورد میکرد میرفتند! وقتی شدت باران کم شد و باران نم نم می بارید،ابر ها کنار رفتند و نور تیز خورشید با چشمانم برخورد کرد. چشمانم را دقیقه ای بستم و باز کردم وقتی چشمم به آسمان خورد از شگفتی اش لحظه ای دهانم باز ماند! انگار‌که چندین سطل رنگ را روی آسمان ریخته باشی‌زرد،قرمز،سبز،آبی و....... زیبایی آن رنگین کمان و ترکیب فوق العاده اش با ابر های سیاه و آبی و خورشید زرد،قابل توصیف نبود مثل یک تابلوی نقاشی که با رنگ های مختلف،رنگ آمیزی شده و یک اثر هنری به جا گذاشته باشد.    ❥𝆛𝆐𝅮𝅘𝅥𝅮𝒉𝒂𝒅𝒊𝒔𖣲̶ͥ.̶⃫ᷝⷮ͟͞💌̶̶̶̶̶̶̶̶⃫͟͞.͟.⸙:꯭ ̶̶̶᭄ٜٜ پایان.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت