محمد

نگارش نهم. درس 3 نگارش نهم

سلام میشه درباره مثل کوه به کوه نمیرسد ادم به ادم نمیرسد متن بفرستید

جواب ها

جواب معرکه

🌝✨ ..

نگارش نهم

از بات تلگرام اوردم تو گوگلم نیس تاج یادت نره. در جوانی چندان دور، در یک روستای ناظم جنگلی، دو جوان به نام های علی و احمد زندگی می کردند. آنها برادرانی بودند و دل و نشیب در ذهن خود می پرداختند. احمد، شهرتی در کوهنوردی کسب کرده بود و بهترین کوهنورد منطقه بود. او به زندگی خود ادامه می‌داد. اما علی، وقتی او را در کوهنوردی همراهی می کرد، به دلیل شجاعت و استعداد مطلوب خود در کوهنوردی، نجومیت بسیاری داشت. با این حال، آنها به دلیل تقدیر در دنیای کوهنوردی پیروزی هایشان را هرگز در کوه ها حصور نمی یافتند. می دانستند که آدم ها به آدم ها می رسند و ارتباط روحانی و اعتماد به نفس قوی آنها مانعی برای رسیدن به قله ای بی نهایت بزرگ مانعی را برای آنها تشکیل می داد. در یک صبح خنک، علی و احمد تصمیم گرفتند که به جستجوی راهی برای رهایی از این مانع بروند. آنها با شناخت خوب خود رفتار آرامی را در کوهنوردان حاکم ساختند و با بکارگیری روابط انسانی عمیق تر و قوی تر، از این مشکلات عبور کنند. طی سالیانی که داشتند، علی و احمد در طول سفرهای خود به حرفه ای بسیار موفق تبدیل شدند و ارتباطی عمیق با همکاران و دوستان خود برقرار کردند. یک روز، آنها توانستند در بالاترین قله یک کوه نفوذ کنند. آنها در کوهنوردی ارتفاعات جدیدی را تجربه می کردند که حتی تا به حال اسم آنرا نشنیده بودند. در همان لحظه، آنها متوجه شدند که آدم به آدم می رسد و کوه به کوه نمی رسد. آنها آخرین مانع کشف نشده در راه خود را پیدا کرده بودند، مانعی که هرگز قابل دستیابی نبود. با این حال، به جای سرخوردگی و ناامیدی، علی و احمد متعجبانه خندیدند. آنها فهمیدند که ارتباط قوی بین انسان ها قدرت عجیبی دارد و آنها از مرزهای بی‌نهایت تری تبلور می یابد. خیال پردازی و تلاش هاشان غنی شده بود و به آرمان اصلی کوه ه (ملاقات با قله) نزدیک تر شدند. بنابراین، دوستانمان علی و احمد به زبان مداومت و ارتباط سازی به چالش معنوی با کوه بودن رضایت یافتند پس از کوه و بدون شکست خودشان را یافتند. آنها درک کردند که در مسیر زندگی آدم به آدم می رسند و به جاهایی می رسند که تنها با تلاش فردی و کوشش های انفرادی قابل دستیابی نیست. در نهایت، آنها به مصاحبه ختم شد و به همان قمه ورقه ای کوچکی تقدیم کردند تا به تصویر عمومی این موضوع کمک کند. صورت کوهی نشسته در میان تصویر، به عنوان سرپرست از پله ها به نظر می رسد. این پله ها نمادی از ارتباطات بین انسان ها بود و نشان می داد که همیشه ارتباط در رسیدن به قمه بی نهایت مهم است.

جواب معرکه

soy mmd

نگارش نهم

مردی بود که رفت آب بخورد. آب درون گلویش پرید و خواست بگوید دوست من بر روی کمر(بِل) من بزن تا اب پایین رود اما نتوانست و گفت: قلقلقلقلقلقلقللقلق قل و دوستش حرفش را نفهمید و با تردید گفت: چی میگی خا... ناگهان سقف ریزش کرد و یکی به کمر آن مرد ک اب در گلویش گیر کرده بود خورد و آب پایین رفت ولی دوستش زیر اجر های سقف مانده بود و با تردید فراوان گفت کوه به کوه نمی رسید ادم به ادم می رسد خ خودتی.🤍

سوالات مشابه درس 3 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام