- انشا با موضوع بار کج به منزل نمیرسد
-نام داستان: بار کج و سفر قهرمان
روزی روزگاری در یک دهکده کوچک، مردی به نام سهراب زندگی میکرد. سهراب کشاورزی زحمتکش بود که سالهای طولانی تلاش کرده بود تا زمینش را آباد کند و محصول خوبی به دست آورد. اما همیشه آرزو داشت که تاجری بزرگ شود و ثروت زیادی به دست آورد.
یک روز، سهراب تصمیم گرفت که از محصولاتش بارهایی به شهر ببرد و در آنجا بفروشد. او محصولات را به دقت انتخاب کرد و بارش را با احتیاط بستهبندی کرد. اما در وسط راه، با دیدن یک پل زیبا و مقدار زیادی میوههای نادر، وسوسه شد که بارش را تغییر دهد. او تصمیم گرفت برخی از محصولات با کیفیت را کنار بگذارد و میوههای نادر را به جای آنها بگذارد تا در شهر بیشتر توجّه جلب کند.
در راه بازگشت به منزل، بارش سنگینتر شد و او نتوانست به خوبی از جادههای ناهموار عبور کند. بهزودی، بارش به سمت لبههای باریکی افتاد و در نهایت یکی از میوهها از بار به زمین افتاد و باعث شد دیگر میوهها نیز ریخته و کیفیت بار کاهش یابد. سهراب در نهایت، با بار کج و نامنظم، به شهر رسید و متوجه شد که دیگر نمیتواند محصولاتی با کیفیت مطلوب بفروشد.
در حین بازگشت به دهکده، فکر کرد که اگر به بار اصلی خود وفادار میماند و از وسوسهها دور میشد، میتوانست نتیجهای بهتر به دست آورد. به یاد ضربالمثلی افتاد که مادربزرگش همیشه میگفت: 'بار کج به منزل نمیرسد.'
از آن روز به بعد، سهراب آموخت که باید بر روی هدفهایش متمرکز باشد و هرگز از طریق وسوسهها منحرف نشود. او تصمیم گرفت که با تلاش و صداقت به کارش ادامه دهد و به تدریج تبدیل به یکی از تاجران معتبر دهکده شد.
#نتیجهگیری
این داستان نشان میدهد که اگر هدف و مسیر خود را رها کنیم و به وسوسهها تن بدهیم، هرگز به جایی که میخواهیم نمیرسیم.
'بار کج به منزل نمیرسد.'