نگارش هشتم -

درس 3 نگارش هشتم

.. ..

نگارش هشتم. درس 3 نگارش هشتم

سلام بچه ها برای این ضرب المثل میشه یه داستان بگید. تاج و فالو هم میکنم

جواب ها

جواب معرکه

کلاغی در دهکده بالایی بود که عاشق راه رفتن کبک بود او هر روز صبح وقتی که از خواب بیدار می‌شد به کنار برکه می‌رفت و راه رفتن کبک را مثل او تقلید می‌کرد و هر روز تمرین می‌کرد تا بتواند مثل او راه برود بعد از گذشت چند ماه که دوباره کلاغ می‌خواست به کنار برکه برود و راه رفتن کبک را تمرین کند متوجه شد که دیگر نمی‌تواند راه برود و اینجا بود که جغد دانای جنگل به او گفت کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد راه رفتن خود را هم فراموش کرد

جواب معرکه

حسام

نگارش هشتم

ببین منظور این که کلاغ خاسته راه رفتن کبک یاد بگیره که یا نگرفته وهم راه رفتن خودشو یاد رفته

جواب معرکه

تورک اغلی

نگارش هشتم

تاج یادت نره

جواب معرکه

(:B.I.N.A. M:)

نگارش هشتم

روزی روزگاری کلاغی بایک کپک زبل و تندوتیز آشنا شد. روز اول که کلاغ کپک را دید به اوسلام کرد ودید که نمی تواند کپک پرواز کند بنابر این آن هم روی زمین راه آمد ولی کپک خیلی تند وسریع حرکت می‌کرد وکلاغ به پای او نمی رسید تصمیمش راگرفت که راه رفتن کپک رایاد بگیرد روز دوم کلاغ به کپک گفت که به من یاد بده چجوری راه برم وکپکم گفت باشه این کپک آن روز خیلی تلاش کرد که راه رفتنش را یاد کلاغ بدهد ولی کلاغ یاد نمی گرفت روز های زیادی گذشت ولی کلاغ یاد نگرفت که مثل کپک راه برود بعد از چند ماه کپک از آن ناحیه رفت وکلاغ هم راه رفتن کپک رایاد نگرفته بود بلکه راه رفتن خودشم یادش رفته بود

نرگس حیدری

نگارش هشتم

تاج بدی

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت