معرکههه
مقدمه :
دوران کودکی برای هر کسی معنایی دارد . برای یک کودک شاد در دامان پر مهر خانواده پر از خاطرات شیرین است و برای یک کودک کار پر از سختی و حسرت . اما صفا و صداقت و پاکی و دلخوشی کودکی باعث میشود همه ما از دوران کودکی به نیکی یاد کنیم و گاهی آهی بکشیم و بگوییم و کاش دوباره به روزگار کودکی بازمیگشتم … با نام خدا انشای خود درباره کودکی را آغاز میکنم.
متن انشا :
کودک که بودیم عاشق این بودیم که لباس های بزگتر ها را تنمان کنیم . کفش هایبزرگتر ها را به پا کنیم . شبیه آنها حرف بزنیم .
وانمود کنیم بزرگ شدیم . خانم شدیم ، آقا شدیم .
عاشق این بودیم که آدم بزرگ حسابمان کنند .
در رویاها و آرزوهای کودکی همیشه فکر میکردیم وقتی بزرگ شدیم قرار است چه کارهایی بکنیم.
فکر میکردیم وقتی بزرگ شویم حتما دکتر و مهندس میشویم با یک عالمه پول برای خریدن هرچیزی که دوست داشته باشیم .
و ای کاش روزگار امروز ما شبیه آن چیزی بود که در کودکی تصور کرده بودیم