عینک یک وسیله کاملا شخصی است که گاهی طبی و زمانی هم جنبه زیبایی و آفتابی دارد. بچه که بودم همیشه مادر می گفت جلوی تلویزیون که می نشینی چشمت ضعیف می شود و نمی توانی خوب ببینی، درس بخوانی و سوزن نخ کنی، مادرها چون همیشه با سوزن کار دارند معیارشان نخ کردن سوزن است.
مدرسه که می رفتم روزی معلم گفت که فردا همه بچه ها بروند و چشمشان را معاینه کنند، من هم رفتم و دیدم که کمی چشمم ضعیف است و باید عینک بزنم. عینک را گرفتم تازه می دیدم که کمی رنگ ها بهتر هستند و زندگی رنگی دیگر دارد. عینک را در کیفم گذاشتم و از آن روز در کنارم مانده است.
عینک شاید مهم ترین وسیله زندگی برای خوب دیدن، خوب زندگی گردن است. عینک را که می زنم دنیای من عوض می شود، گل ها و جنگل و سبزه ها را زیباتر می بینم و همه چیز برای من قشنگ است و دوست داشتنی. عینک خوبم چه خوب که دارمت و چه بهتر که با بودنت همه چیز زیبا می شود.
معرکه یادت نره