....

نگارش ششم. درس 15 نگارش ششم

معرکه میدم هر کی زودتر جواب بده؟ ؟

جواب ها

به نظر می‌رسد سوال به نگارش ششم مربوط است. به همین دلیل، می‌توانیم داستانی تخیلی بنویسیم که با موضوع سبزه‌ای که در شب عید به طور جادویی رشد می‌کند و آرزوهای صاحبش را برآورده می‌کند، مطابقت داشته باشد. ### بند اول: در یکی از شب‌های پرستاره عید، خانواده‌ای تصمیم گرفتند برای جشن سبزه کوچکی روی ایوان بکارند. سبزه‌ها همیشه همراه جشن‌های عید بودند، اما این بار یکی از اعضای خانواده تصمیم گرفت تا چیزی متفاوت را امتحان کند و برای سبزه آرزویی کرد. ### بند دوم: شگفتانه، در همان شب سبزه شروع به رشد کرد، به شکلی که هیچ‌کس انتظارش را نداشت. سبزه بزرگ و بزرگ‌تر شد و با نور آبی و درخشانی می‌تابید. اعضای خانواده حیرت‌زده به سبزه نگاه می‌کردند و هرکدام در دل آرزوهایی داشتند. ### بند سوم: صبح عید که فرا رسید، اعضای خانواده متوجه شدند که بسیاری از آرزوهایشان برآورده شده است. سبزه همچنان در حال تابش بود و یک حس شادی و شگفتی در هوا موج می‌زد. هرکدام از اعضای خانواده به قدرت جادویی سبزه اعتقاد پیدا کردند و یاد گرفتند که همیشه با امید و اتحاد در کنار یکدیگر باشند. این داستان هم از نظر تخیلی و هم از نظر فرهنگی با جشن عید و مفهوم امید و شگفتی هماهنگ است.
Mahdis

نگارش ششم

بفرمایید اینم از داستان معرکه یادت نره در یک شب عید نوروز، پسری به نام آرش، در حیاط خانه‌اش سبزه‌ای کوچک را کاشت. او هر روز به آن رسیدگی می‌کرد و آرزو داشت که در سال جدید زندگی بهتری داشته باشد. اما هیچ‌کس نمی‌دانست که این سبزه به خاطر عشق و آرزوی خالص آرش، جادویی است و در دل شب، وقتی که به خواب می‌رفت، قدرت جادویی‌اش را بیدار می‌کرد. در شب سال نو، وقتی که چراغ‌های عید روشن شدند و صدای شادی در کوچه‌ها پیچید، سبزه به طور معجزه‌آسا شروع به رشد کرد. در عرض چند ساعت، سبزه‌ای بزرگ و پرپشت از زمین سر برآورد و در زیر نور ماه، درخشش خاصی داشت. آرش که از خواب بیدار شد و این منظره را دید، حیرت‌زده شد و به آرامی به سمت سبزه رفت. همان‌طور که به سبزه نگاه می‌کرد، آرزوهایش یکی یکی در ذهنش شکل گرفت و ناگهان سبزه شروع به تکان خوردن کرد. هر بار که آرش آرزویی می‌کرد، سبزه به گونه‌ای جادویی به آن پاسخ می‌داد. او آرزو کرد که خانواده‌اش همیشه شاد باشند، و در کمال تعجب دید که همه اعضای خانواده‌اش به دور هم جمع شدند و جشن عید را با شادی بیشتری برگزار کردند. این سبزه جادویی نه تنها آرزوهای آرش را برآورده کرد، بلکه به او یاد داد که عشق و امید می‌تواند زندگی را زیباتر کند.
معرکه بده از گوگل هم نیست وگرنه گزارشی زحمت کشیدم معرکه ندی حتما گزارش میکنم **بند اول:** در یک دهکده کوچک، در آستانه نوروز، پیرزنی به نام ننه گل‌ابریشم زندگی می‌کرد. او هر سال سبزه‌ای برای سفره هفت سین خود می‌کاشت، اما امسال بذرها دیر جوانه زدند. ننه گل‌ابریشم نگران بود که سبزه‌اش به موقع برای عید آماده نشود. یک شب، در حالی که اشک می‌ریخت، با سبزه‌ها درد دل کرد و از ته دل آرزو کرد که کاش سبزه‌اش به سرعت رشد کند و سفره هفت سینش را زیبا کند. **بند دوم:** همان شب، نوری از آسمان به باغچه ننه گل‌ابریشم تابید و سبزه‌ها شروع به رشد کردند. نه تنها رشد کردند، بلکه هر کدام به رنگی درخشان درآمدند. سبزه‌ای سرخ، سبزه‌ای زرد، سبزه‌ای آبی و سبزه‌هایی به رنگ‌های رنگین کمان. ننه گل‌ابریشم با دیدن این صحنه شگفت‌زده شد. در میان سبزه‌ها، یک سبزه طلایی بود که از همه بلندتر بود و نوری ملایم از خود ساطع می‌کرد. ننه گل‌ابریشم دستش را به سمت سبزه طلایی دراز کرد و ناگهان صدایی شنید: 'ننه گل‌ابریشم، من سبزه آرزو هستم. هر آرزویی داشته باشی، برآورده می‌کنم.' **بند سوم:** ننه گل‌ابریشم که عمری را با سختی و قناعت گذرانده بود، می‌توانست هر آرزویی بکند. می‌توانست ثروت، جوانی یا هر چیز دیگری را طلب کند. اما او فقط یک آرزو داشت: 'آرزو می‌کنم که تمام مردم دهکده‌ام در سال جدید شاد و سلامت باشند و هیچ‌کس غم و غصه‌ای نداشته باشد.' سبزه طلایی نوری درخشان‌تر از قبل ساطع کرد و گفت: 'آرزوی تو برآورده شد، ننه گل‌ابریشم.' از آن روز به بعد، دهکده ننه گل‌ابریشم به شادترین و سالم‌ترین دهکده در تمام آن سرزمین تبدیل شد و همه مردم ننه گل‌ابریشم و سبزه جادویی‌اش را به نیکی یاد می‌کردند. امیدوارم این داستان را دوست داشته باشید!

سوالات مشابه درس 15 نگارش ششم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام