((گذر رودخانه ))
چمنها بستری آرام برایم بود. پروانهای صورتم را نوازش میکرد و لبخند را روانه قلب و روحم کرد؛ چشمهایم خواب را رها و پروانه را نگریست.
بالهای شفاف پروانه نور را بر روی صورتم انعکاس میداد؛ او در لابلای پرتوهای آفتابی که بر آسمان لنگر انداخته بود پرواز میکرد و قلب ابرها را میدرید تنم با طنابی نامرئی به بالهای او بسته شده بود و او مرا به سوی هر چیزی که میخواست میبرد؛ تنم را وادار به حرکت در مسیر خود میکرد.
با رسیدن به رودخانه بیدرنگ ایستادم. چشمهایم غرق در روح مهربان و پاک رودخانه شد. سنگهای کنار رودخانه پاکترین روح را داشتند؛ گذر روزانه رودخانه از کنار آنها و همنشینی سنگها با پاکترین آفریده خداوند، قلبهای یخی و سنگی آنها را به جویباری عمیق و خروشان تبدیل کرده بود و جوانههای سرسبز کنار تکه سنگها، امید را در دفتر طبیعت نگاشته بود.
ماهیها با آرامش و بیهراس از گزندهای زندگی، در آغوش گرم و پر محبت رودخانه خواب هستند و با همت رودخانه به حرکت در میآیند و جای جای جنگل را در بستر امن رودخانه مینگرند. آنها بی ترس از نابودی از کنار و لابلای سنگهای ریز و درشت متفاوت داخل رودخانه رقصان دل میگذرند و روزانه هزاران بار شکر خداوند را به جای میآورند که آنها را در قلب مهربانترین نعمت خود قرار داده است.
زندگی برای ماهیها بی رودخانه امکانپذیر نیست و پاکی، بدون ترسیم رودخانه برای سنگها وجود ندارد. امید، بدون دیدن تلاش جوانههای کنار تکه سنگها، با قوت قلب بخشیدن رودخانه معنی ندارد. زندگی، پاکی، امید، همه در جای جای مهمترین و پاکترین و اصلترین نعمت خداوند غرق شدهاند و نگاه بر آنها چشمان ما را به تفکر وادار میکند.