Atefeh

نگارش نهم. درس 6 نگارش نهم

انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه از قالب نوشتاری «داستان»میخوام.

جواب ها

جواب معرکه

علی king

نگارش نهم

دوست داری تاج بده نداری نوش جونت **عاقبت فرار از مدرسه** صبح بود و آفتاب پاییزی از لابه‌لای برگ‌های زرد و نارنجی به داخل کلاس می‌تابید. علی، پسر نوجوانی که همیشه در کلاس شلوغ می‌کرد، امروز هم با بی‌حوصلگی به تخته سیاه خیره شده بود. معلم مشغول درس دادن بود، اما ذهن علی جای دیگری بود. او به دوستش، محمود، که هفته پیش از مدرسه فرار کرده بود فکر می‌کرد. محمود همیشه می‌گفت: «مدرسه خسته‌کننده‌ست، بیرون دنیای واقعیه!» علی تصمیم گرفت. امروز روز فرار بود. وقتی زنگ تفریح شد، به جای رفتن به حیاط، آرام از درب پشتی مدرسه خارج شد. هوای تازه بیرون، او را سرشار از هیجان کرد. احساس آزادی می‌کرد، انگار از زندانی بزرگ فرار کرده بود. به پارک رفت، بازی کرد، خوراکی خورد و خندید. اما کم‌کم، ساعت‌ها گذشت و احساس عذاب وجدان به سراغش آمد. روزها و هفته‌ها گذشت. علی دیگر به مدرسه نرفت. هر روز به بهانه‌های مختلف از خانه بیرون می‌زد و وقت خود را در خیابان‌ها و پارک‌ها می‌گذراند. اما کمک‌کم، دوستانش را از دست داد. آن‌ها مشغول درس و مشق بودند، اما علی فقط می‌توانست به گذشته فکر کند. یک روز، علی با محمود برخورد کرد. محمود که حالا در یک کارگاه ساده کار می‌کرد، از زندگی خود ناراضی بود. او گفت: «اگر به مدرسه می‌رفتم، الان می‌توانستم آینده بهتری داشته باشم.» این حرف‌ها قلب علی را به درد آورد. او هم احساس می‌کرد که فرصت‌های زیادی را از دست داده است. علی به خانه برگشت و به مادرش اعتراف کرد. مادر با مهربانی گفت: «عزیزم، مدرسه فقط درس خواندن نیست، ساختن آینده‌ست. هنوز دیر نشده، می‌توانی برگردی و از نو شروع کنی.» علی تصمیم گرفت به مدرسه برگردد. او فهمید که فرار از مدرسه، فرار از مسئولیت‌هاست و عاقبت آن چیزی جز پشیمانی و احساس شکست نیست. حالا او مصمم بود تا با تلاش بیشتر، گذشته را جبران کند و آینده‌ای روشن برای خود بسازد.

سوالات مشابه درس 6 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام