به نظر میرسد موضوع مورد نظر، بازآفرینی ضربالمثل "کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد" باشد. این ضربالمثل به موضوع تقلید کورکورانه و از دست دادن هویت اصلی خود اشاره دارد. در این باره میتوان انشای زیر را نوشت:
---
عنوان: تقلید کورکورانه
در روزگاری نه چندان دور، کلاغی زندگی میکرد که از پروازهای زیبا و حرکات نرم کبکها در حین راه رفتن شگفتزده شده بود. او تصمیم گرفت که هر طور شده، راه رفتن کبک را یاد بگیرد و میان پرندگان به عنوان کلاغی متفاوت و خاص شناخته شود.
صبح زود، وقتی خورشید تازه طلوع کرده بود، کلاغ به تماشای کبکها نشست. او با دقت تمام حرکتهای آنها را زیر نظر گرفت و تلاش کرد که هر قدم و هر پیچ و تاب را دقیقا مانند آنها تقلید کند. کلاغ ساعتها و روزهای زیادی وقت خود را صرف این کار کرد و به امید دستیابی به موفقیت، حتی راه رفتن معمولی خودش را هم فراموش کرد.
در نهایت، کلاغ نه تنها نتوانست مانند کبک راه برود، بلکه روش طبیعی خودش را هم از دست داد. او گاهی تعادلش را از دست میداد و حتی قادر به قدم برداشتن نبود. در همین هنگام، متوجه شد که تلاش او برای تبدیل شدن به کبک، تنها باعث شده که خودش را گم کند.
این داستان به ما میآموزد که هر موجودی زیباییها و ویژگیهای خاص خودش را دارد و سعی در تقلید بیمورد تنها ممکن است هویت و تواناییهای اصیل خودمان را کمرنگ کند. بهتر است هرکس با تلاش و تمرکز در کشف و پرورش استعدادهای خویش، به بهترین نسخهٔ خود تبدیل شود.
---
این انشا به توضیح و تشریح مفهوم این ضربالمثل پرداخته و به زیبایی اهمیت حفظ هویت فردی را بیان میکند.