جواب معرکه
ای بابا! این سایه یه چیز خیلی جالبیهها. از بچگی که یادم میاد، همیشه سایهام کنارم بوده. صبح که بیدار میشم، اولین کسی که میبینم سایهامه. شب که میخوابم، آخرین نفری که میبینم همین سایهست. انگار یه دوست وفادار دارم که تنهام نمیذاره.
البته این سایه یه خورده بیادب هم هست. من هرجا میرم، اونم میاد دنبالم! حتی وقتی میرم حموم یا دستشویی، بازم میاد. یه ذره حس خصوصی منو رعایت کن دیگه! ولی خب، سایه که عقل و هوش نداره، فقط یه پدیدهی طبیعیه. منم که نمیتونم جلوشو بگیرم. خب پس بهتره بهش عادت کنم.
از طرفی این سایه خیلی بدجنسه! همیشه سعی میکنه پامو بگیره که بیوفتم. خیلی وقتا سنگ و چاله نشونم میده. انگار میخواد مسخرم کنه! البته منم که احمق نیستم، میدونم اینا کار خودمه و سایه فقط نشونم میده. ولی بازم یه جورایی سایه دلخورم میکنه.
البته سایه یه جورایی برام آرامشبخش هم هست. وقتی توی روزهای گرم تابستون، زیر سایهی درخت میشینم و خنک میشم، احساس خوبی دارم. یا وقتی میرم کوه، سایهی کوه بهم احساس امنیت میده. انگار یه محافظ غولپیکر دارم که مراقبمه!
اما خب سایه خیلی وقتا یه جورایی باعث نگرانی هم میشه. مثلا وقتی شب میرم خونه و سایهی آدمای مشکوک رو میبینم، یه جورایی میترسم. یا وقتی تو جنگل سایهی حیوونات وحشی رو میبینم، نگران میشم نکنه بخوان حمله کنن! البته عقلم میگه اینا فقط سایهست و خطری نداره. ولی خب ترس چیزیه که به راحتی نمیشه کنترلش کرد.
خلاصه که سایه یه همراه جالب ولی پرزحمت هست که نمیشه ازش خلاص شد! باید قبولش کنم و به حضورش عادت کنم، چون سایه همیشه با منه