ما در میانهی این همه هیاهوی روزگار، چونان کوهی از احساس، ایستادهایم. نه از سر جبر، که از سر انتخاب دل.
روح ما، جنگلیست که هرگز خزان نپذیرفته؛ سرشار از رازهای سبز و صداقت ریشهها. در این ایستادن، تمام معنای زندگیمان نهفته است.
ما تن ندادهایم به آسودگیهای فریبنده؛ آن نرمی بیخاصیتی که انسان را از معنا تهی میکند. صندلی برای ما، نماد رها کردن نبرد است، و ما هنوز در میدانیم.
این استواری، یک شور درونیست؛ یک بلهی بلند به زندگی، با تمام سختیهایش. حسی عمیق که میگوید: تا وقتی نفسی هست، قد خم نخواهد شد و این، زیباترین روایت انسان بودن است.