پیش از طلوع آفتاب
پیش از طلوع آفتاب، زمین در آرامشی رؤیایی فرو رفته است. سکوتی دلنشین همه جا را در آغوش گرفته و نسیمی خنک، آرام از میان برگهای درختان عبور میکند. هنوز چشمان خورشید از پشت کوهها گشوده نشده، اما آسمان به رنگی میان سیاهی و نقرهگون آراسته است؛ گویی شب در حال گفتوگوی آخرش با صبح است.
در این لحظهی ناب، جهان بوی تازگی میدهد. پرندهها کمکم از خواب بیدار میشوند، صدای خروس از دور شنیده میشود و چراغهای خانهها یکییکی خاموش میگردند. همه چیز آمادهی آمدن نور است، آمدنی که با خود امید و گرما میآورد.
پیش از طلوع آفتاب، دلِ آدم آرامتر است. سکوت این ساعت، فرصتی برای اندیشیدن، دعا کردن و امید به روزی روشنتر است. هر بار که خورشید طلوع میکند، طبیعت به ما یادآوری میکند که هیچ تاریکی پایدار نیست؛ حتی طولانیترین شبها هم بالاخره جا برای نور باز میکنند.
طلوع، آغاز زندگی دوبارهی زمین است و آن چند لحظهی پیش از آن، زیباترین زمانِ انتظار؛ جایی که دل انسان میان سکوت و امید میتپد.