من ماه شبگرد عاشق خیره به زمینیانم نمیدانم چرا اما گویی گمشده ای در آنجا دارم و آن نصف دیگر من است که من هرروز بدون او لاغر تر می شوم.
من در اوج سکوت پدیدار و در دیدگان عاشقان مانند رمانی لفظی دیده می شوم چه کسی گفته است من ماه در آسمان ساکن نشینم خیر من همه جا آوارم گاهی در پلی میشوم میان احساسات دو عاشق گاهی مجنون می شوم در قاب سینه ی خورشید محو و گهی هم پشت حصار بدون میله ی ابرها به حبس ابد محکوم می شوم اما باز آزاد می شوم زیرا من ماه 🌙 همیشه عاشقم شبی که من کامل می شوم آسمانها و زمین ها به رقص می پردازند و معشوق و محبوب به نظاره ی من نور چشم هایشان را برای مدتی به آسمان هدیه می کنند