جواب معرکه
سلام دوست عزیز. معرکه کن. انشا خاطره سفر به مشهد
مقدمه: السلام علیک یا علی بن موسی الرضا مرتضی (ع). انشای خود را با نام خداوند آغاز میکنم. و خاطره ای اولین زیارتم امام رضا (ع) در مشهد را برای شما باز گو میکنم.
متن انشا: نخستین بار که درعمرم می خواستیم به شهرمشهد سفر کنیم آنچنان هیجان زده بودم که خوشحالی تمام وجودم را گرفته بود در دلم هزار مر تبه خدا را شکر می کردم که توانسته ام به پا بوس امام رضا (ع) بروم تمام وسایلمان را جمع کرده بودیم و آماده ی حرکت بودیم تا اینکه صدای تلفن همه را از جا پراند،
من تلفن را برداشتم دایی بود با شادی فراوان سلام کردم دایی با لحنی غمگین گفت: پدرت ماشین نخریده و نمی توانید به مشهد بروید. وقتی این را شنیدم خیلی ناراحت شدم و تلفن از دستم افتاد.
تا اینکه مادرم به سمت تلفن رفت وقتی با دایی حرف می زد می خندید بعد گفت: بلندشو می خواهیم حرکت کنیم؛ همگی از شادی پر کشیدیم مادرم گفت: که ماشین آماده است و دایی شوخی کرده است.
اصلا نفهمیدیم چطوری از جا بلند شدیم، حرکت کردیم و به مشهد رسیدیم؛ با اینکه خسته بودیم اصلا نمی توانستم صبر کنم؛ در حرم خدمت امام سلام کردم؛ مادرم مرا بغل کرد تا از دور زیارت کنم جلو رفته و کم کم خودم را به ضریح چسباندم چشمانم مانند ابر بهاری میگریست،
از مادرم خواهش کردم تا پول را داخل حرم بیندازد نذر کردم امام هر کسی را که بیمار است شفا بدهد. چند روزی در مشهد ماندیم و از جوار حرم امام غریب روز های خوبی سپری کریدم.نماز های جماعت با حضور جمعیت انبوه، غذا دادن به کبوتران حرم، خواندن زیارت نامه دسته در کنار خانواده، آب نوشیدن از صحن سقاخانه خاطرات شیرینی است که هیچ وقت فراموش نمیکنم.
روز آخر دوباره برای زیارت امام رفتیم و بعد از زیارت یک آرزو کردم آخه اگر برای اولین بار به مشهد بروی و یک آرزو کنی به آرزویت می رسی من آرزو کردم یکی از خادمان حرم بشوم تا بتوانم همیشه در کنار او بمانم و بتوانم کاری برایش بکنم.