بخش آغازین (مقدمه): یادم میآید چیزی نزدیک به یک سال قبل بود. باران میبارید و با دوستانم مشغول بازی در کوچه بودیم. توپ بازی ما اوج گرفته بود و شدیدتر شدن باران نیز نمیتوانست تاثیری روی آن داشته باشد. خیال میکردیم که این از مسابقات سری اول لیگ قهرمانان اروپاست و اجازه متوقف ساختن آن زیر بارش شدید باران را نیز نداریم!
بخش میانی (بدنه یا تنه انشاء): بارش باران باعث شده بود که حرکات ما کند شود و گویی توپ هم وزن سنگینتری به خود گرفته بود. از این جهت ناچار بودیم که ضربات محکمتری به توپ بزنیم. یکی از این توپها با شدت تمام به من برخورد کرد و روی زمین افتادم. با افتادن من روی زمین، صورتم درست روی خاک باغچه کنار کوچه قرار گرفت. دوستانم دور من حلقه زدند و نگران بودند که چه اتفاقی برایم افتاده است.
من تکان نمیخوردم، اما بر خلاف تصور آنها اتفاق بدی برایم نیفتاده بود. بوی نم خاک که باران مرطوبش ساخته بود، به مشامم وارد شده بود و داشتم از آن لذت میبردم. همین طور خیسی و خنکی خاک روی پوست صورتم برایم دوست داشتنی بود و مایل به ترک آن نبودم. دوستانم با حالتی نگران مرا تکان داده و مرتب اسمم را صدا میکردند و من در دل به آنها میخندیدم.
تاج بده