نیکا

نگارش هشتم. درس 4 نگارش هشتم

باز نویسی حکایت آرمان دزدی ابوبکر ربابی اکثر شبها به دزدی می رفت. شبی چندان که سعی کرد چیزی نیافت. دستار خود را بدزدید و در بغل نهاد چون به خانه رفت زنش گفت چه آورده ای؟ گفت این دستار آورده ام زن گفت این که دستار خود توست. گفت: خاموش تو ندانی از بهر آن دزدیده ام تا آرمان دزدی ام باطل نشود. از گوگل نباشه

جواب ها

سوگند صابری

نگارش هشتم

کدوم صفحه

جواب معرکه

ساینا کاوه

نگارش هشتم

درود بر شما. ابوبکر ربابی بیشتر شب ها دزدی می کرد.شبی هر چه گشت نتوانست چیزی بدزدد.برای اینکه دست خالی برنگردد، عمامه خودش را از سرش برداشت و پنهانی در بغلش گذاشت. وقتی به خانه رسید، همسرش پرسید: «امشب چه آورده‌ای؟» ابوبکر گفت: «یک عمامه آورده‌ام.» زن با تعجب گفت: «این که دستار خودت است!» ابوبکر پاسخ داد: «ساکت باش، تو نمی‌فهمی. آن را دزدیده‌ام تا عادت دزدی‌ام از بین نرود.» دنبال و معرکه فراموش نشه.

سوالات مشابه درس 4 نگارش هشتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام