نگارش هشتم -

درس 7 نگارش هشتم

jk↩👑

نگارش هشتم. درس 7 نگارش هشتم

خوشمل اگه صفحه ۸۱ رو نوشتی برام بفرستی ممنون میشم!☺❤ از گوگل نباشه!؟

جواب ها

جواب معرکه

Nova

نگارش هشتم

در آسمان آبی و بی‌کرانه، ابرهای نرم و پفکی مانند پودری سفید بر روی سینه آسمان نشسته‌اند. روزی روزگاری، قطره‌ای شگفت‌انگیز از لایه‌های بالای ابرها نشسته بود. این قطره بارانی، سفر خود را آغاز کرده بود، سفری که نه تنها یک تغییر مکان، بلکه یک تجربه جدید و عجیب را به ارمغان می‌آورد. قطره باران به آرامی از لبه ابر آویزان بود. او که یک زندگی آرام و بی‌خیال در ابرها داشت، به دنیای پایین نظر می‌کرد. دنیایی پر از رنگ‌ها و صداها، جایی که گل‌ها در انتظار باران بودند و زمین تشنه، عطش خود را به چشمه‌های زنده آبی تبدیل کرده بود. او می‌دانست که این قطره باران، به زودی به سمت زمین سقوط خواهد کرد و این دنیای جدید، بسیار متفاوت از آنچه که او قبلاً تجربه کرده بود، خواهد بود. وقتی که لحظه‌ی جدایی از ابر نزدیک شد، قلبش تپید. سهمگین ولی شگفت‌انگیز! با یک حرکت سریع و ناگهانی، قطره باران از ابر جدا شد و به سمت زمین سرازیر شد. در این حین، به زیبایی و حیرت از ارتفاع به پایین نگاه می‌کرد. باد، نوازشگر همیشگی‌اش، او را در آغوش می‌گرفت و به او کمک می‌کرد تا از میان هوای صاف و آزاد عبور کند. بفرما تاح یادت نره

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت