---
###
اتوبوس، یک تونل فلزی متحرک است که تمام قوانین زمان را کمی کند میکند. بوی گرم و کهنهی صندلیها و عطر ادکلنهای مختلف، ترکیبی آشنا میسازد. نور خورشید از پنجرههای بلند میتابد و غبار معلق در هوا را به شکل نوری مقدس به نمایش میگذارد.
نشستهام، کنار پنجره. بیرون، درختان و جادهها با سرعتی گیجکننده عقب میروند، اما داخل اتوبوس، نوعی سکون اجباری حاکم است. صدای موتور، زمزمهی پسزمینهی ماجراست.
مردی در ردیف جلو، با سر در روزنامهاش فرو رفته، گویی دیوار محافظی از کلمات به دور خود کشیده است. کودکی در انتها، با کنجکاوی به گوشی مادرش خیره شده. همهی ما در یک مسیر مشترک هستیم، اما هرکس در دنیای خصوصی خود محبوس.
اتوبوس، مجموعهای از چهل چشم است که به یک جهت نگاه میکنند، اما هر یک، منظرهای کاملاً متفاوت را در ذهن خود میبیند. اینجاست که سفر، نه فقط جابجایی جسم، که فرصتی برای پرواز آرام افکار میشود؛ یک سکوت گروهی در دل یک حرکت پرسرعت.