setayesh

نگارش نهم. درس 1 نگارش نهم

سلام بچه ها میشه صفحه ۲۴ نگارش رو حل کردین بفرستید از گوگل نباشه فردا لازم دارم

جواب ها

جواب معرکه

لک .

نگارش نهم

تاج پلیز از همان لحظه‌ای که وارد اتوبوس شدم، صدای مردم همه جا را پر کرده بود. هر کسی با هم‌سفر خود درباره مشکلات، کار و زندگی حرف می‌زد. فضای اتوبوس گرم و شلوغ بود و صندلی‌ها پر از مسافر، انگار همه دنیا به یکباره در اینجا جمع شده بود. پیرزنی آرام با صدایی لرزان از خاطرات جوانی و آرزوهای تحقق‌نیافته‌اش برای کسی که کنار او نشسته بود حرف می‌زد. مردی دیگر از سختی‌های کار و روزگار شکایت می‌کرد و چند کودک با خنده و بازی سر و صدا می‌کردند، به طوری که گاهی مجبور می‌شدم چشم‌هایم را ببندم تا کمی آرامش پیدا کنم. با وجود این شلوغی و ازدحام، من تنها گوش می‌دادم و لبخند می‌زدم. اتوبوس با زحمت در خیابان‌های شلوغ حرکت می‌کرد و گاهی باید توقف می‌کرد تا مسافران بتوانند سوار یا پیاده شوند. وقتی دیدم پیرزنی ایستاده، فوراً از جایم بلند شدم و جایم را به او دادم. او با لبخندی پرمحبت گفت: «خدا خیرت بده پسرم!» و این لحظه کوتاه حس خوبی در من ایجاد کرد، حس اینکه می‌توانم کوچک‌ترین کاری برای دیگران انجام دهم. شاید در ظاهر سوار شدن بر یک اتوبوس شلوغ خسته‌کننده و پر از دردسر باشد، اما در همین مسیر کوتاه می‌توان مهربانی، انسانیت و ارتباط با دیگران را دید. هر روز می‌توان از دل این شلوغی‌ها و قصه‌های کوچک مردم درس بزرگی گرفت و دنیای خود را با لحظاتی ساده اما ارزشمند پر کرد.

سوالات مشابه درس 1 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام